آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مامانی و پسرش

آریا شعر میخونه...

یه مدته که بهت شعر یاد میدم هنوز نمیتونی تنهایی شعر بخونی ولی همراه مامان بعضی کلماتشو تکرار می کنی مامان :یه توپ دارم آریا : تللییه ( قلقلیه) مامان : سرخ و سفید و آریا : آبییه میزنم زمین مامان : آریا : دودا ( کجا میره) تا همین جا بلدی یه شعر هم بابا واست میخونه: لی لی لی حوضک / لی لی لی حوضک / فیل اومد آب بخوره افتاد و دندونش شکست!!! ( بابایی این چه شعرییه !!!سراینده اش کیه؟!!!!) آریا با کمک بابا این شعر رو هم میخونه آریا : لی لی لی لی لی لی لی لی لی (یه عالمه میگی...) اوضه..../آب بابا : فیل اومد آب بخوره  (آریا : اوتاد ) افتاد و (آریا : دندون ) دندونش ( آریا : تتس ) شکست...
16 دی 1391

پسر18ماهه من..

دیروز همراه بابایی رفتیم و واکسنتو زدیم تا ظهرحالت خیلی خوب بود و لی کم کم بهانه گیریهات شروع شد همش پاتو میگرفتی و موقع راه رفتن هم مشکل داشتی قربونت برم پات درد میکرد. دیشب هم تب داشتی و نمیتونستی بخوابی امروز حالت بهتره پات درد میکنه ولی اصلا به روی خودت نمیاری و همش ورجه وورجه میکنی قربون این پسر برم .... فعلا چند سالی از شر واکسن راحت شدی!!!!!!!!! چند روزیه که داری روی کلمات جدید تمرکز میکنی.هر موقع که من یا بابایی یه کلمه جدید میگیم تو هم با خودت تکرارش میکنی و اونقدر حرفهاشو جابه جا میکنی تا بتونی یه جوری تلفظش کنی. خیلی از کلمه ها رو یاد گرفتی و ازشون استفاده میکنی مثلا: برو٬بیا٬ دیدی٬ پاشو و... ...
4 دی 1391
1